حکایت اول مثنوی، عشق و طب سنتی

 مولوی در داستان «عاشق شدن پادشاه بر کنیز» اشاراتی به پزشکی قدیم دارد. پادشاه با کنیز ازدواج می کند ولی او عاشق مرد دیگری است و بیمار می شود. وقتی طبیبان نمی توانند در درمان کنیز به نتیجه برسند، می گوید:

از قضا سرکنگبین صفرا فزود          روغن بادام خشکی می‌نمود

از هلیله قبض شد اطلاق رفت          آب آتش را مدد شد همچو نفت

قدیمی ها 4 طبع (گرم، سرد، خشک و مرطوب) می شناختند که از آنها 4 مزاج (دموی، صفراوی، بلغمی و سودائی) ساخته می شود. غذاها هم طبع خودشان را در بدن تقویت می کنند. البته در بالا می گوید که هر دارویی اثر عکس داد.

تا این که طبیب روحانی از راه می رسد و کنیز را معاینه می کند:

رنگ روی و نبض و قاروره بدید          هم علاماتش هم اسبابش شنید

طب سنتی ما سه شاخه بوده: 1. مزاج شناسی (که مربوط به تعادل آن 4 مزاج می شود) 2. آزمایش ادرار که در ظرف هایی به نام قاروره انجام می شد 3. نبض شناسی (که طبیب روحانی با گرفتن نبض کنیز و بردن نام شهرها و افراد، معشوق او را شناسایی می کند)

البته کلیت داستان هم در آثار پزشکان قدیم آمده است. شهرستانی در ملل و نحل می نویسد که شاهزاده ای بیمار شده بود و بقراط با معاینه نتوانست علتی پیدا کند. بقراط دستور داد که زنان حرمسرا از مقابلشان رد شوند و خود نبض جوان را در دست گرفت. دریافت که شاهزاده عاشق یکی از کنیزهای پدرش شده است. پس شاه را راضی کرد که کنیز را به پسر ببخشد.

ابن سینا هم در قانون حیله ی نبض را آموزش می دهد و می گوید که چند نفر را از این راه مداوا کرده است. البته برای مواردی هم که «وصال» ممکن نباشد، راهکارهایی می دهد. مثلاً این که کنیزهایی بخرد و با آنها به بزم بنشیند…

طبیبی را گفتند درمان عشق چیست؟ گفت: 6 بوسه از 6 گوشه ی 2 لب؛ 2تا صبح، 2تا ظهر، 2تا شب!

منابع مطالب بالا همان کتاب هایی اند که نام برده شد. داستان مثنوی را این جا بخوانید:

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh2/

غم هجران از علی اصغر تجویدی